در شماره های قبل گفتیم که دوستی های قبل از ازدواج هرگز گزینۀ مناسبی برای شناخت طرف مقابل و تدارک یک ازدواج موفق و پایدار نیست. گفتیم که از آنجا که جاذبه های بین دو جنس مکمل (دختر و پسر)، محرکی برای هیجانات، عواطف و احساسات است، مانع شناخت است. ضمن اینکه رفتارهایی که قرار است ما از مشاهدۀ آن پی به شخصیت طرف مقابل مان ببریم، تصنعی است و رفتارهای تصنعی هرگز نمی تواند منجر به شناخت درستی شود. در این شماره به دو مورد دیگر از این دلایل اشاره می کنیم:
۳٫پیشنهاد دوستی نشانهی عقیدهای نادرست است.
شما چرا ازدواج میکنید؟ چون همه ازدواج میکنند؟ چون از تنهایی در بیایید؟ آیا ازدواج میکنید صرفاً برای اینکه به غرایز جنسی خود پاسخ گویید؟ آیا برای خاطر حرف مردم ازدواج میکنید؟ آیا عقیده دارید که این شتری است که در خانهی همه میخوابد و شما هم….
قطعاً هیچیک از اینها به تنهایی نمیتواند دلیلی قانع کننده برای ازدواج باشد. باید پشتسر قصد و نیت ازدواج هرکس ، علت و دلیل محکمی باشد که برای شروع و ادامهی زندگی مشترک به او انگیزهی جدی و قوی بدهد. اگر من و شما برای ازدواجمان دلایل محکمی نداشته باشیم، تحمل سختیهای آن بسیار دشوار میشود و شاید خیلی زودتر از آنچه تصور میکنیم به فکر طلاق بیفتیم.
ما باید قبل از اینکه قصدمان از ازدواج را در ذهن خود جستجو کنیم، قصدمان را از زندگی کردن پیدا کنیم. اصلاً چرا در این دنیا هستیم؟ قصد حضور ما در هستی چیست؟ از تولد تا مرگ در جستجوی چه هستیم؟ خوردن، خوابیدن، لذت، ثروت، شهرت….؟!
آیا هیچکس بهتر از کسی که ما را خلق کرده میتواند پاسخگوی علت حضور ما در این هستی باشد؟ همچنان که تولید کنندهای که وسیلهای را تولید کرده بهتر از همه میتواند بگوید این وسیله چیست و برای چه طراحی و ساخته شده است.در یک کلام، هدف از خلقت ما و حضور ما در این هستی تنها یک چیز است و بس:«رشد و کمال از طریق بندگی خدا.»
ما آمدهایم که با رفتارهای عاقلانه و حرکت طبق طرح و نقشهی پرودگارمان ، مسیر رشد و کمال را طی کنیم و پیمودن و جستجو کردن هر هدف دیگری که در این راستا نباشد قطعاً بیراههای است که پای نهادن در آن پشیمانی جدی را سبب میشود.
حالا چرا ازدواج میکنیم؟ ازدواج یعنی تدارک یک یار موافق و مناسب و همراه، برای پیمودن مسیر رشد و کمال؛ چرا که حرکتهای تیمی به شرط تدارک یار موافق، بسیار به موفقیت نزدیکتر است.
بنابراین اگر عقیدهی ما این است که ما آمدهایم تا از طریق بندگی خدا به رشد و کمال برسیم، باید یار ما هم از چنین عقیدهی درستی برخوردار باشد، وگرنه نمیتواند یار موافق باشد و چه بسا به جای اینکه کمک کند، به حرکت ما در مسیر کمال آسیب بزند و باعث کُندی یا توقف ما شود اما باور وعقیدۀ صحیح یعنی چه؟ پاسخ بسیار روشن است. همین که بدانیم عالم خدایی دارد، ما بیهوده نیافریده شدهایم و خداوند برای سعادت ما طرح و نقشهای داده است و بندگی خدا یعنی انجام آنچه خدا امر کرده و دوست دارد و عدم انجام هر آنچه خدا نهی کرده و دوست ندارد. همسر آیندهی شما ، هرچه از عقیدهای صحیحتر و سالمتر برخوردار باشد، شما زندگی آرامتر، هدفمندتر و گواراتری خواهید داشت اما سؤال اینجاست که شاید خیلیها در حرف مدعی باورهای درست و تشنگی حق باشند، اما ازکجا بفهمیم راست میگویند؟ پاسخ اینجاست که میوهی عقیدهی صحیح و سالم، رفتارهای ماست. یعنی عملکرد و رفتارهای روزمرهی هرکس، برخورداری او را از عقیدهی درست یا نادرست روشن میکند. همهی این مقدمهها را گفتیم تا به اینجا برسیم که دوستی دختر و پسر ، حتی به قصد ازدواج، ضعف و نادرستی عقیده را روشن میسازد.وقتی پسری حتی به قصد ازدواج به دختری پیشنهاد دهد که «بیا مدتی با هم دوست باشیم» ، این یعنی ضعف عقیده. یعنی اینکه باور ندارد این رابطه مورد طمع شیطان است. یعنی باور ندارد که ابلیس قسم خورده در خلوت دختر و پسر، نفر سوم باشد. یعنی باور ندارد این رابطه با آن جاذبهها و تمایلات دو جنس مخالف، آن هم در اوج جوانی(که در مورد آن گفتیم) چه لغزشگاه بزرگی برای به دام گناه افتادن است، یعنی…
از آنجا که معمولاً پبشنهاد دوستی را پسران میدهند و پسرها از دخترها چنین تقاضایی دارند، به تمام دختران هشدار میدهیم : با توجه به آنچه گفتیم، پسری که پیشنهاد دوستی و ارتباط قبل ازدواج به شما میدهد غالباً فرد مناسبی برای ارتباط .و ازدواج نیست و از کسی که باورهای نادرستی دارد، میتوان هر رفتار نادرستی را انتظار داشت.
۴٫خیانت در امانت
یکی از مواردی که همهی ما را میرنجاند و باعث رنجش و آزار روحی میشود، خیانت است. برای هرکس ، سخت است که بفهمد همسرش به او خیانت کرده است. وقتی مردی میفهمد که همسرش با مرد دیگری در ارتباط است و همسرش در نبود و غیبت او به او خیانت میکند یکباره به هم میریزد. حتی اگر بفهمد فکر و حواس و قلب و دل و نگاهش به دنبال دیگری است ، تمام وجودش را نفرت و خشم میگیرد.وقتی زنی پی میبرد نگاه هرزهی شوهرش مدام دنبال این و آن است، وقتی میفهمد با هر زن زیبایی که دستش برسد مراوده و ارتباطی دارد و … به شدت از لحاظ روحی آزرده میشود و احساس میکند تمام هستیاش بر باد رفته و بیوفایی شوهرش ، او را از درون ویران میکند.
گویی همهی ما فطرتاً از خیانت بیزاریم. حتی کسانی که در دوران مجردی خود اهل معصیت و خیانت بودهاند دوست دارند باکسی ازدواج کنند که به هیچوجه اهل خیانت نباشد و به زندگی مشترک وفادار باشد و حتی خیلیها در صحبتهای هنگام خواستگاری، به روشنی اعلام میکنند که از خیانت بیزارند و دغدغهی این را دارند که برایشان محرز شود آن کسی که به خواستگاریشان آمده یا به خواستگاریاش میروند، اهل خیانت نیست.همهی این دغدغهها ، رنجشها و نفرتها ، بدیهی و طبیعی است. اما سؤالی در اینجا مطرح است: آیا احتمال نمیرود کسی که امروز خیانت میکند فردا هم به شما خیانت کند؟ آقای محترم ، آیا دختری که شما امروز در دانشکده، محل کار، خیابان… دیدید و به او پیشنهاد دوستی دادید، امانت پدرش نیست؟ آیا پدرش از رابطهی شما با دخترش راضی است؟فرد امین کسی است که از هر امانتی با اجازهی صاحب امانت بهره میبرد.دختر خانم محترم، شما امانت پدر و مادرت هستی؛ آیا پاسخ مثبت دادن به پسری که به شما پیشنهاد ارتباط و دوستی و گفتگو و بیرون رفتن و رفتن به کافیشاپ و صرف شام و … میدهد، مصداق خیانت در امانت و بهره بردن بدون اجازهی صاحب امانت نیست؟
چرا این پسر به خانهی شما زنگ نمیزند و از پدر شما سؤال نمیکند که « آقای فلانی ، من امروز دختر شما را دیدم و از او خوشم آمده و میخواهم مدتی با او دوست باشم و اگر تفاهم و تناسب داشتیم ازدواج کنیم»؟ آیا این دوستیها که عمدتاً پنهانی و بدون آگاهی و رضایت والدین به وجود میآید و تدوام مییابد ، خیانت در امانت نیست؟ دخترانِ خوب ، دراینباره فکر کنید که آیا این پسر که به شما پیشنهاد دوستی میدهد، فرد امینی است و اهل خیانت نیست؟ چه تضمینی هست که کسی که چنین باور و رفتار و عملکردی دارد، پس از شما و حتی پس از ازدواج با شما ، به دیگری پیشنهاد ندهد؟آیا باید از قول و قرارهایش او را شناخت یا از رفتارهایش؟
اینجا نکتهای دیگر هم مطرح است. ممکن است پسری بگوید: « من با دختری دوست هستم و خانوادهاش هم خبر دارند و راضیاند.» بسیار خوب، اما خدا چه؟ این دختر از منظر بالاتر و عمیقتر ، امانت خداست و همه چیز مِلک خداست. آیا خدا اجازه میدهد با این دختر مدتی دوست باشی،بگویی و بشنوی و گاهی بخندی و …؟