کامران اصلاً اعتماد به نفس نداشت، بسيار کمرو و خجالتي بود. غالباً در جمع، حرف نمي زد و بيشتر شنونده و نظاره گر ديگران بود. نمي توانست به ديگران «نه» بگويد و يا از حق خود دفاع کند. مي گفت براي درمان کمرويي و بهبود اعتماد به نفسش کتاب هاي زيادي خوانده و مشاوره هاي فراواني گرفته، اما هيچ کدام مؤثر واقع نشده است. ادعايش اين بود که اين کمرويي خصلتي ژنتيکي و مادرزادي است و اصرار داشت که تغيير براي من غيرممکن است. هر چند خودش از اين رفتارش به حسب ظاهر ناراحت بود، اما بستگان و دوستان و اطرافيانش نظر ديگري داشتند. همه درباره او اينطور قضاوت ميکردند که: «چقدر مؤدب، با حيا، با شخصيت و آقاست! و تا چه اندازه محجوب و سر به زير است!» و اين حرف ها هميشه در گوش او بود. نادر بسيار ولخرج بود. حقوق يک ماهه خود را در ظرف چند روز خرج ميکرد و پس از آن بسيار به رنج و زحمت ميافتاد تا جايي که مجبور به گرفتن قرض و مساعده مي شد. جالب اين جا بود که او براي شخص خودش چندان خرجي نميکرد و عمدۀ آنچه هزينه ميکرد براي دوستان و اطرافيانش بود. در هر مناسبت کوچک و بزرگي برايشان کادو و هديه مي خريد و براي خريد اين ها هرگز دلش به کم، راضي نميشد. بدون توجه به وضعيت مالي خود دوست داشت بهترين ها و زيباترين ها را برايشان بخرد. ميگفت من نميتوانم تغيير کنم و اين عادت در من شکل گرفته است. با آن که خودش بسيار در رنج و زحمت بود ولي از نظر رفقايش فردي بسيار دست و دل باز، با سخاوت و با معرفت بود! و روزي نبود که به اين خاطر تحسين نشود. مريم دچار وسواس تميزي بود. از صبح که بلند ميشد به جان در و ديوار مي افتاد تا آن ها را بشويد و تميز کند. مدام مشغول شست و شو و تميز کردن بود. با آن که همه جا را همين ديروز شسته بود اما باز فردا آرام و قرار نداشت، تا دوباره همه جا را جارو نمي کرد و دستمال نمي کشيد آرام نمي گرفت. اگرچه خودش بسيار در رنج بود و کمر درد و پا درد امانش را بريده بود، اما مي گفت: چکار کنم نمي توانم تغيير کنم! و اگر اين طور عمل نکنم عصبي ميشوم. اما نظر ديگران اين بود که مريم خانم بسيار تميز و پاکيزه و کدبانوست! مي گفتند خانه اش مثل دسته گل است! و پيش رو و پشت سر بسيار تحسينش مي کردند. اما به راستي چرا کامران نمي توانست کمرويي اش را کنار بگذارد و به رنج خجالتي بودنش پايان دهد! چرا نادر ولخرج بودنش را که تا اين اندازه موجب اذيتش شده بود اصلاح نمي کرد؟ و چرا مريم وسواسش را کنار نمي گذاشت؟! پاسخ اين است که اين ها از تشويق ، تحسين و تأييد ديگران، چنان توجه و پاداش کاذبي را دريافت ميکردند که حاضر به ترک رفتار رنج آور خود نبودند. در واقع تأييدي که آن ها از رفتارشان مي گرفتند چنان برايشان لذت بخش بود که رنج هايشان را در آن لحظه فراموش مي کردند و اين همان مانع بزرگي بود که بر سر راه تغيير کردن آن ها قرار داشت. آن چيزي که بايد براي تغييرات مثبت خود به آن توجه داشته باشيد اين است که فريب تشويق هاي ديگران را نخوريد. شما حتي اگر بدترين و زشت ترين کارهاي اين عالم را انجام دهيد هميشه متأسفانه کساني هستند که شما را تأييد مي کنند و برايتان هورا مي کشند! آن ها ممکن است اخمو بودنتان را اين طور تأييد کنند که شما با جذبه و با ابهت هستيد! ممکن است کمک نکردن به همسرتان و ابراز محبت نکردن به او را اين طور تحسين کنند که شما تا چه اندازه مَرديد و مردانگي داريد! حتي ممکن است آن ها رفتارهاي غيرعاقلانۀ شما را به حساب شجاعت و دليري شما بگذارند و از اين لحاظ از شما تعريف کنند! بنابراين هميشه به اين دقت کنيد که کدام رفتار درست و معقول است و عقلاي عالم آن را تأييد مي کنند. آن ها را انجام دهيد اگرچه از ناحيۀ اطرافيان تأييدي دريافت نکنيد. در نقطۀ مقابل آنچه را که با تعقل و مشورت دريافتيد که خطاست رها کنيد هرچند شما را بابت انجامش بسيار تحسين کنند.