چند سال پیش، مدیران یکی از شرکتهای معتبر غربی، با معضلی مواجه شدند: یکی از کارخانههای تحت پوشش شرکت، با وجود درست و منظم بودن جریان تولید و فروش، بازدهی منفی داشت و به جای سود، زیان میداد.
بررسیهای اولیه نشان داد بخش عمدهی این خسارات، ناشی از« کم وقتی» کارگرانی است که در این کارخانه مشغولاند. بر این اساس، مدیران شرکت تصمیم گرفتند تدبیری اتخاذ کنند تا دقت کارگران را افزایش دهند تا نشاط و روحیهی کاری آنها افزایش یابد و تقویت شود و کار را با دقت و تمرکز بیشتر انجام دهند. اما پس از عملی کردن این طرح، در کمال تعجب دیدند در روند کار تغییر محسوس و قابل ملاحظهای رخ نداد و «کم دقتی » کارگزان همچنان به قوت خود باقی است.ضمن اینکه این افزایش حقوق، فشار مالی بیشتری به نقدینگی کارخانه وارد آورد.مدیران شرکت مزبور پس از شکست این طرح از یک گروه روانشناس کمک گرفتند که البته نتایجی بسیار درخشان داشت.
بررسیهای اجمالی نشان داد بخش اعظم کارگران، خود را افرادی بیارزش و کم لیاقت میدانند.در واقع، «خودانگاره»ی آنان، یعنی ذهنیت ایشان نسبت به جایگاه شغلی و اجتماعی و انسانیشان، منفی ، متزلزل و مخدوش بود و اغلب آنان تصویر ذهنی مثبتی از خود نداشتند.البته برخورد بد و سودجویانهی مدیران و سرپرستان کارخانه نیز مزید بر علت بود.گروه روانشناس پس از توجیه مسئولان کارخانه برای بهبود روابطشان با کارکنان، تصمیم گرفت جلسات متعددی با کارگران برگزار کند.
در این جلسات به کارگران اهمیت کار و ارزشمند بودن محصول تفهیم شد و آنها متوجه این حقیقت شدند که بقا و پیشرفت کار وابسته به آنهاست.در اقدام بعدی، برای تمام کارکنان اعم از مدیر، سرپرست و کارگر، روپوشهایی متحدالشکل تدارک دیدند و به تمام ایشان عنوان«افزارمند» دادند.تمام تلاش روانشناسان در این جهت بود که آنها خود و کارشان را ارزشمند بدانند و تصویر ذهنیشان نسبت به خودشان «مثبت» شود.این احساس و روحیهی خوب، بهطور غیر مستقیم، دقت آنها را افزایش داد و مشکل تا حد بسیار زیادی حل شد.بعدها بررسی نمودارها و آمارهای مربوط به عملکرد واحدهای مختلف کارخانه نشان داد هرچه از فعالیت روانشناسان برای پیریزی «خودانگارهی مثبت» در میان کارکنان میگذشت،بازده کارخانه بالاتر میرفت.
حالا، جا دارد بپرسیم تصویر ذهنی شما از خودتان چیست:
کمحافظه؟ حواسپرت و گیج و دست و پاچلفتی؟ بدشانس و پیشانیسیاه و بخت برگشته؟ یا بیاراده و بیلیاقت و بدون اعتماد به نفس؟!
قطعاً در چنین بستر و فضای ذهنی، نمیتوان انتظار هیچ رشد و پیشرفتی داشت.قبل از شروع تمرینات اعتماد به نفس باید تصویر ذهنی و تلقی شما از خودتان بهطور جدی و در جهت مثبت تغییر کند.تا این تصور ذهنی دگرگون نشود، میزان اعتماد به نفستان تغییر نخواهد کرد.
لطفاً تعمیم ندهید
عوامل متعدد به مرور باعث شده خودانگارهی ما مثبت نباشد؛ شاید یکی از مهمترین آنها«تعمیم دادن» باشد.ذهن ما تمایل دارد وقایع دوربرش را تعمیم دهد و آن را به صورت یک قانون کلی درآورد.
این پدیده، سبب قضاوت غیر منصفانه و ناعادلانه میشود، چه در مورد دیگران چه در مورد دیگران چه در مورد خودمان.مثلاً وقتی در بدو ورودمان به شهری، رانندهای که ما را از فرودگاه (یا ایستگاه راهآهن یا پایانهی مسافری) به هتل میرساند منصفانه رفتار نمیکند و زیاد کرایه میگیرد،این تخلف را تعمیم میدهیم و میگوییم راننده تاکسیهای این شهر(یا بدتر: تمامِ مردمش) بیانصافاند!
تا میشنویم مردی به همسری خیانت کرده، میگوییم مردها همه این طوری هستند!تا شلوارشان دوتا میشود به فکر هوسبازی میافتند!
همینکه به گوشمان میرسد دختری که نامزد یکی از اقوام یا آشنایان بوده نامزدیاش را به بهانهی پایین بودن مهریه به هم زده، داد سخن میدهیم که زن جماعت وفا ندارد؛ دخترهای این دور و زمانه فقط دنبال پولاند!اگر از دو سه نفر روحانی، رفتار نادرستی دیدهایم یا دربارهشان حرف و سخن ناصوابی شنیدهایم، میگوییم همهی آخوندها همینطوری هستند!همین قضاوت غیرمنصفانه و عادت تعمیم دادن، دربارهی خودمان هم مشکل ساز میشود.مثلاً وقتی چندبار پیش میآید که چیزی را به خاطر نمیآوریم، میگوییم: «من کلاً گیجم! وضع حافظهام خراب است!» این در صورتی است که قطعاً آنچه از صبح تا شب به خاطر آوردهاید، به مراتب بیش از آنچه به یاد نمیآورید بوده است.
اگر گاهی وقایعی رخ میدهد که موافق میل ما نیست، میگوییم: «هرچه سنگ است، مال پای لنگ منِ بدبخت است!»
اگر گاهی نتوانستهایم بر خشم خود غلبه کنیم، میگوییم:«من کلاً آدم عصبیای هستم! وقتی از کوره درمیروم دیگر نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم!»
به همین ترتیب، اگر در برخی شرایط خاص، دچار فقدان یا کمبود اعتماد به نفس میشویم، در نهایتِ بی انصافی میگوییم:«من سر سوزنی اعتماد به نفس ندارم!»
پیش از هر کار،باید این قضاوتهای بیجا و این تعمیمهای بیمورد را کنار بگذاریم و این عادت را در خود اصلاح کنیم.وقتی در مواجهه با موقعیتی احساس میکنیم به حد کافی اعتماد به نفس نداریم، باید با رویکردی واقعبینانه(نه منفیبافانه) بگوییم:«در برخی شرایط و موقعیتها، اعتماد به نفسم خدشهدار میشود. مثلاً درگفتگو با یک یا چند نفر اعتماد به نفس کافی دارم، ولی وقتی میخواهم برای یک جمع کثیر صحبت کنم، اعتماد به نفسم رنگ میبازد.»
اگر تاکنون با این قبیل قضاوتهای غیرمنصفانه دربارهی خود، به خودتان برچسب«بیارادگی» و «بیلیاقتی» و «بیبهرگی از اعتماد به نفس» زدهاید، لطفاً این برچسبها را بکنید و دربارهی خودتان عادلانه قضاوت کنید.
شما«خنگ» یا «گیج» نیستید، بلکه در موارد معدودی دچار اضطراب بیمورد شدهاید که البته قابل اصلاح است.
شما «عصبی» نیستید؛ اگرچه گاهی نتوانستهاید بر خشم خود غلبه کنید.
شما«سیاه بخت» نیستید؛ بلکه گاهی به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه یا رعایت نکردن قوانین حاکم بر هستی ، به نتایج مورد نظر دست نیافتهاید.
اگر خوب فکر کنید میبینید گاهی هم موفق بودهاید؛ در تکتک زمینههایی که خود را در آن ناکام و ناتوان میپندارید. ن