قبلاً گفتيم که براي تغيير و ترک عادت هاي رفتاري منفي بايد به رنج ها، خسارت ها و ضررهاي ناشي از آن فکر کنيم و تا ذهن مان از اين رنج ها و آسيب ها انباشته نشود، قادر به تغيير نيستيم. اما توجه داشته باشيد که اين موضوع (يعني توجه به رنج ها) به شناخت و آگاهي نيازمند است. گاهي ما از اين بابت تغيير نميکنيم که به طور جدي نسبت به آثار سوء و پيامدهاي منفي عادت ها و رفتارهاي نادرست مان آگاهي نداريم. در واقع يکي از موانع جدي تغيير، نبود آگاهي است. شما اگر بدانيدکه غذايي فاسد و مسموم است و در عين حال اين را هم بدانيد که مصرف يک غذاي فاسد چه پيامدهاي سخت و ناگواري برايتان خواهد داشت هرگز آن را نميخوريد. حتي اگر غذاي مورد علاقه و دوست داشتني تان باشد و يا ديگران به خوردن آن تشويق تان کنند. در اين شرايط آنقدر به رنج و آسيب ناشي از مصرف آن واقفيد و اطمينان داريد که ديگر هيچ لذتي بابت خوردن اين غذا در ذهن تان متصور نيست. در نقطه مقابل اگر شما به فساد اين ماده غذايي آگاه نباشيد و يا اين که به درستي ندانيد خوردن اين غذاي مسموم تا چه اندازه مي تواند شما را گرفتار کند متأسفانه، آن را مي خوريد. همه چيز در وهله اول به آگاهي ما برمي گردد. اين درست است که توجه به رنج ها آن چنان که قبلاً گفتيم کليد ايجاد انگيزه است، اما شرط اين توجه آن است که ما اساساً به اين لطمه ها و پيامدهاي ناگوار آگاه باشيم و آن را قبول داشته باشيم. بخش قابل توجه کساني که براي تغيير رفتارها و زندگي شان دست به کار نمي شوند افرادي هستند که تبعات منفي و زيان بار کارهايشان را يا نمي دانند و يا باور ندارند. وقتي به جواني گفته مي شود که: «فلان شخص، دوست بدي است و با او معاشرت نکن» غالباً توجهي نمي کند و به اين دوستي ادامه مي دهد؛ چرا که آن چنان که بايد و شايد نمي داند يا باور ندارد که تداوم اين دوستي به مرور زمان چه خسارت هايي را به او تحميل مي کند. وقتي به خانمي گفته مي شود: «از سوء ظن و بدگماني و بداخلاقي نسبت به شوهرت دست بردار» او ممکن است براي تغيير رفتارش جديتي به خرج ندهد چون اين آگاهي را ندارد که تداوم اين بداخلاقي، چقدر باعث سردي و حتي به فروپاشي زندگي اش منجر مي شود. آقايي که رفتارهاي حاکي از غرور و لجبازي و خودخواهي اش را کنار نمي گذارد و خود را اصلاح نمي کند به احتمال فراوان نمي داند که اين آزار و اذيت و ظلم ها چه تبعات هولناکي برايش به دنبال خواهد داشت. اين موضوع دربارۀ ارتکاب گناه و معصيت نيز مصداق دارد. اگر ما واقعاً بدانيم نافرماني خداوند چه عقوبت هاي سخت و سنگيني برايمان دارد و تا چه ميزان به برکت و گوارايي زندگي مان لطمه مي زند و چه عذاب هايي که در آينده به واسطۀ اعمال زشت مان مي بينيم ديگر تعمد و اصراري بر انجام گناه نداريم. اين «آگاهي و نبود آگاهي» يکي از تفاوت هاي بين بندگان خوب خدا و افراد گناهکار و آلوده است. البته ناگفته پيداست که اين درباره ايجاد عادت هاي مثبت و تقويت رفتارهاي خوب و زيبا نيز مطرح است. اگر جواني به آثار و نتايج فوق العاده ارزشمند احترام و محبت به والدين آگاه باشد، اگر خانمي بداند که لحظه لحظۀ تحمل و خويشتن داري اش در برابر بداخلاقي شوهرش چه پاداش هاي عظيمي دارد و اگر آقايي اين را بداند و باور کند که گذشت و مدارا و محبت نسبت به همسرش تا چه اندازه او را مشمول لطف و رحمت الهي مي کند حتماً انگيزۀ عمل و انجامش بيشتر مي شود؛ بنابراين يکي از قدم هاي ابتدايي براي تغيير رفتار اين است که آگاهي مان را توسعه دهيم. براي اين منظور، تأمل و انديشيدن، توجه به سرانجام کار، مطالعۀ مفيد، مجاورت و معاشرت با افراد عالم و اهل عمل و استفاده از آگاهي و تجربۀ افراد عاقل و خردمند بسيار مؤثر است و مي تواند آگاهي ما را نسبت به پيامدهاي رفتاري مان بيشتر کند و ما را در ترک عادات غلط و تقويت عادات مثبت مصمم کند.